پدر قهرمان
نظر -برهان نظر -برهان

اهدا به پدر       

 

 

پدر از روز اول درد جفا میدیدی

سوی توفا ن مثل یک شیر غران میدیدی

 

در همان کلبد پر خاک  گرچه ماتم سرا بود

تو مگر مرد چو پولاد همه را تنگ گرفتی

 

تو به آن جنگل و راهی و به آن خندق بد آب

مثل آهو خرامان همه را چنگ گرفتی

 

نه دیگر آه کشیدی گر چه در بند نشستی

لب پر خنده دهانت دل فرزند گرفتی

 

همه حیران به فردا تو به فرزند  بدیدی

کسی آگه نشد باز تو چنان رنج که دیدی

 

سر با غیرت خود را بر تو گر پا گذارم

نشود باز ادایت که چنین مرد بزیستی

 

نوای عشق

 

صدای عشق و راستی مرا بیدار میدارد مپرس

نگاهی جشم شهلایش مرا هوشیار میدارد مپرس

 

تو همان خانه ئی عشقی که در آن شور و هستی

حرف هوشیار بگفتی دل بیدار تو  هستی

 

تو به آن دهکده عشقت مثل خرشید رسیدی

قفل و دیوار شکستی آبی حیات رسیدی

 

اگر این قافله با توست .تو سزاوار به این راه

و تو ئی شعر و جنونم با تو این یار همراه

 

 ****

به تو تهمت بندندن که تو بی مهر و وفائی

به دشنام رسانند و  تو استوار در راه

 

همه رفتند و بگفتند که تو دیگر نه مثل مائی

و تو لبخند زنان بار دل و آغوش برفتی

 

مشعل نور عشقت مثل خرشید بتابد

به دلم عشق تو چوشد که تو ئی ماه نمایان

 

نه بین آن سفله زنان را مثل هر خار بیابان

نه به آن مردک نادان گرجه غرش مثل کرگان

 

در انتظار جوانی همه بیدار و هوشیار

تا مگر راه روان را شود همرا به این کار

 

من" برهان "بگفتم عرش عالم بپایت

سر تعظیم نماید دل هوشیار .تو سزاوار

 

 

                       جولای 2005

                       نظر –بر هان


June 22nd, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان